|
دو شنبه 7 / 5 / 1391برچسب:, :: 16:38 :: نويسنده : محمدرضا و نگين
وقتى ميرم زيارتت\آقا تويى امام رضا\چشم مىافته گنبدت\به ياد اون ايوون طلا\وقتى ميرم حرم،آقا\يهو گلوم بغض مي كنه\گريه كنون وارد مي شم\دلم هواتومي كنه\دون مي گيرم\ميرم سراغ كفترات\نشونيتو ميدن بهم\توچشممه گنبدطلات\مىخوام كه جلدت بمونم\يكى باشم ازكفترات\آقا يه خواهشى دارم\آهوبشم تويه نگات\ضامن من ميشى آقا ضامن ندارم به خدا\ضامن آهو يارضا\دوستت دارم من به خدا\ضامن من مي شى آقا\آقاببخشيد يه سوال\يه سوال كوچيك دارم\تو اين دلم جا نمىشه\من ميشنوم بزرگترا\وقتى مى خونن تودعا\ميگن غريب القربا\يه شك دارم به اين دعا\غريب ماييم،سلطان شما\ولى آقا توروخدا\خواهشى دارم از شما\خواهش من همينه كه\هيچ وقت نشو ازمن جدا نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |